محل تبلیغات شما


دلم را سپردم به بنگاه دنيا

و هي آگهي دادم اينجا و آنجا

و هر روز براي دلم

مشتري آمد و رفت

و هي اين و آن

سرسري آمد و رفت

ولي هيچ كس واقعاً اتاق دلم را تماشا نكرد

دلم قفل بود؛ كسي قفل قلب مرا وا نكرد

يكي گفت: چرا اين اتاق پر از دود و آه است؟

يكي گفت: چه ديوارهايش سياه است!

يكي گفت: چرا نور اينجا كم است؟

وآن ديگري گفت: و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است!

و رفتند و بعدش

دلم ماند بي مشتري

و من تازه آنوقت گفتم:

خدايا تو قلب مرا مي خري؟

و فرداي آن روز

خدا آمد و توي قلبم نشست

و در را به روي همه

پشت خود بست

و من روي آن در نوشتم:

ببخشيد؛ ديگر براي شما جا نداريم

از اين پس به جز او

كسي را نداريم.


اگر تنهاترين تنها شوم بازهم خدا هست..

تنها مي نويسم بيا.............

......سه سوته میمیریم!!!!

دلم ,يكي ,آمد ,نكرد ,روي ,اتاق ,يكي گفت ,آمد و ,و من ,گفت چرا ,قلب مرا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

راه سلامتی بهترین_نمک love story...